ساپینتو مرا از استقلال فراری داد | سیدروف باید بیاید از من یاد بگیرد

علی فتح‌الله‌زاده مدیرعامل پیشین استقلال به موضوعات جالبی در دوران مدیریت خود پرداخت.

علی فتح الله‌زاده حدود ۱۲ سال و در ۴ دوره مختلف مدیر عامل استقلال بوده است. یک نایب قهرمانی و دو عنوان سومی باشگاه‌های آسیا، سه قهرمانی لیگ برتر، چهار قهرمانی جام حذفی، یک قهرمانی سوپرجام و قهرمانی جام بین‌المللی پرچم از جمله عناوین دوران مدیریتی فتح الله زاده به حساب می‌آید.

در ادامه متن گفت‌وگوی خبرنگار ایسنا با علی فتح‌الله‌زاده را می‌خوانید:

* آقای فتح‌الله‌زاده شما سال‌ها تجربه حضور در فوتبال ایران را دارید. شما را به عنوان یکی از مدیران پرافتخار فوتبال که جام‌های زیادی برای باشگاه استقلال آوردید، می‌شناسند. اول از همه می‌خواهم راجع‌به این مساله صحبت‌مان را شروع کنیم که چه شد وارد فوتبال شدید و به مدیریت باشگاه استقلال رسیدید؟

معمولاً انسان‌ها به یک چیزی در زندگی خودشان علاقه‌مند هستند و به سوی آن کشیده می‌شوند. من هم از همان دوران نوجوانی بیش‌تر دنبال ورزش بودم. به خصوص فوتبال را پیگیری می‌کردم و در آن زمان مدارس خیلی فعال بودند. آموزشگاه‌ها مسابقات سراسری داشتند که خیلی جای آن خالی است. این موضوع را به وزیر آموزش و پرورش یادآوری می‌کنم. آن موقع کلی از هیجاناتی که در وزارت آموزش و پرورش وجود داشت به دلیل همین مسابقات آموزشگاهی بود که در سطح شهرها و استان‌ها همه تیم‌ها با هم بازی داشتند و در نهایت برای تیم‌های ملی نوجوانان، جوانان و امید سرمایه می‌شدند. همزمان مسابقات جوانان هم به صورت کشوری برگزار می‌شد. من در این مسابقات حضور داشتم و تا حد دعوت به مسابقات ملی پیش رفتم چون در استان ما تیم‌های فوتبال خیلی سطح بالایی نداشتند. حالا اخیراً در مرکز استان یک تیمی در شهر ارومیه، به نام تیم نود ارومیه مشغول فعالیت است ولی ما آن زمان خیلی بهره‌ای از آن (فوتبال) نداشتیم. در مسابقات بین‌المللی تبریز، تیم ملی جوانان اردوی خود را در شهر خوی برگزار کرد. ما با تیم خوزستان با نتیجه ۲ – ۲ مساوی کردیم. همان موقع سرمربی آنها ۴ یا ۵ بازیکن ما را از خوی دعوت کرد که به خوزستان بروند و به‌ همراه ایشان‌ بازی کنند اما چون فاصله زیاد بود، امکان این کار میسر نبود ولی پایه‌ها خوب بود و ما خوب بازی می‌کردیم.

به تهران آمدم و در روزنامه اطلاعات به عنوان سردبیر مجله جوانان کار می‌کردم. از آنجا با هیات مدیره وقت باشگاه استقلال، آقایان زمانی و میرولد آشنا شدم. آن‌ها خواستند یک مجله راه‌اندازی کنند که هفته نامه‌ای با اسم استقلال درست کردیم. بعداً چون هفته‌نامه استقلال تعطیل شد، مجله استقلال را درست کردیم. تا سال‌های سال هم روزنامه استقلال بود اما دو یا سه سال قبل دیدم چون مدیرعامل این روزنامه هستم، روی موضوع حساسیت ایجاد می‌شود کلاً آن را به یکی از دوستان استقلالی هبه و واگذار کردم. الان کلاً آن‌ها روزنامه را در می‌آورند. آن مساله باعث شد که کلاً در جلسات هیات مدیره استقلال حضور داشته باشم و شرکت کنم. بعداً منجر به این شد که دوستان گفتند شما که تحلیل فوتبال را داری و خودت هم فوتبالیست بودی، بیا مدیرعاملی باشگاه را برعهده بگیر. آقای ایروانی این پیشنهاد را به من داد و من واقعاً هم نمی‌خواستم بیایم. یادم هست که در موضوعات هنری کشور و جشنواره تئاتر فجر کار می‌کردیم. من ۱۱ سال مدیر جشنواره‌های فجر کشور بودم. بهانه کردم که قبرس یک کنفرانس است و می‌خواهم به آن‌جا بروم. چون مدت این کنفرانس یک هفته بود تا برگردم این‌ها از منصوب کردن بنده پشیمان شوند ولی وقتی برگشتم دیدم دوستان همین‌طور، علاقه‌مند این موضوع هستند و روی موضع خودشان هستند و گفتند بیا این پست را قبول کن. من به همین شکل وارد باشگاه استقلال شدم.

* شما در بدو ورود و همان اولین فصل‌تان تجربه کار با ناصر حجازی را داشتید. از شخصیت ایشان صحبت کنید و بگویید از بدو ورودتان به عنوان مدیرعامل باشگاه این اجازه را به خودتان می‌دادید که با ناصرخان صحبت کنید و درباره تصمیماتش نظر بدهید؟ چون بالاخره ایشان سابقه زیادی داشتند و از شما شناختی نداشتند که مثلاً بخواهند برخورد مناسبی با شما داشته باشند.

ناصرخان یک شخصیت برجسته تفکراتی داشت. شما می‌دانید که آن زمان کم‌تر کسی جرات می‌کرد، ناصرخان را دعوت به همکاری کند و قاعدتاً هم ایشان را نمی‌آوردند چون مشکلاتی بود و این اجازه داده نمی‌شد. من احساسم این بود که در حق ناصرخان ظلم می‌شد. یک شخصیت وارسته‌ای که آگاهی کامل نسبت به باشگاهش دارد چرا باید بیرون باشد؟ و من این کار را کردم. خود ناصرخان در آن زمان می‌دانست که مشغول انجام چه کاری هستم و چقدر مشکلات برایم ایجاد می‌شود. این فهم را داشت و می‌فهمید که من مشغول رفاقت با او هستم. او به خاطر همین با من واقعا رفاقت کرد. تا آخرین روز عمرش در کنارم بود و با من منطبق شده بود. من خودم ناصرخان را دوست داشتم و به خاطر همین برجستگی‌های شخصیتی، تیپی که داشت و به دلیل صادق بودنش، او را انتخاب می‌کردم. دقیقاً این جمله‌ای است که همسر آقای حجازی در جمع گفت. آن روز ناصرخان در بیمارستان بستری بود. من هم خارج از ایران بودم تا شنیدم حال‌شان بد شده، خودم را به بیمارستان رساندم. ناصرخان وقتی مرا دید، بلند شد و روبوسی کرد. بعد گفت مرا به بنگلادش دعوت کرده‌اند، همان تیمی که قبلاً سرمربی آن بودم. آنها یک مراسمی دارند و به همین خاطر مرا دعوت کردند. من می‌گویم حاج آقا شما را هم دعوت کنند با هم برویم. یعنی اینقدر ما با هم اتفاق نظر داشتیم و به هم نزدیک بودیم. خانم آقای حجازی به من گفتند: «از صبح چند مسئول بودند که به بیمارستان آمدند. برای هیچ‌کدام‌شان از روی تخت بلند نشد. شما آمدید از روی تخت بلند شد.» یعنی صمیمیت ما این است. شما ببینید ناصرخان چه‌نگاهی به من دارد؟ نگاه مهربانانه و دوستانه. یک عده‌ای این وسط می‌خواستند این رابطه را به هم بزنند.

ببینید من یک مدیرعامل هستم و هر سه مرتبه‌ای که ایشان به عنوان سرمربی به استقلال آمد، در دوره بنده بود. اگر اختلافی بین من و ناصرخان بود، بعد از همکاری اول برای مرتبه دوم نمی‌آمد. اگر اختلافی بود بار اول و دوم که آمد، بار سوم نمی‌آمد. مهم‌تر از آن اگر ما اعتقاد داریم که ناصرخان راستگو و صادق است که هست زیر بار زور نمی‌رفت. در آخرین مصاحبه‌ای که در بدترین روز یعنی همان روزی که با استقلال قطع همکاری کرد. ما ۳ تایی در برنامه تلویزیونی حاضر بودیم. من، آقای فیروز کریمی و ناصرخان حجازی. از او پرسید چه اتفاقی افتاده است. به هر حال او ناراحت است چرا که همان روز با باشگاه قطع رابطه کرده است. او در برنامه تلویزیونی گفت: تنها کسی که از من حمایت کرد آقای فتح‌الله‌زاده بود. دروغ گفته است؟ اگر شما معتقد به دروغ هستید، پس من هم معتقد هستم؛ این‌جور نیست. یک عده که بلد نیستند هیچ کاری انجام دهند از دور می‌نشینند، ایراد به این و آن می‌گیرند. من که تنها مدیرعامل باشگاه استقلال نبودم، ۱۰ مدیرعامل دیگر هم آمدند چرا هیچک‌دام از آنها ناصرخان را نیاوردند؟ من ناصر خان را به خاطر صداقتش می‌آوردم. به خاطر این که می‌دانستم کاربلد است او را می‌آوردم. ناصر خان مربی بود که مدیرعامل را تحت فشار نمی‌گذاشت که مثلاً بگوید هر بازیکنی را به هر قیمتی مدیرعامل جذب کند تا مربی موفق باشد.

او با مدیرعامل همراه بود. مثلاً زمانی که قصد داشتیم فرهاد مجیدی را به استقلال بیاوریم، باید بالاترین قیمت او را به او پرداخت می‌کردیم. با این که به او نیاز داشتیم. یک روز ناصر حجازی نزد من آمد و گفت: حاجی اگر می‌بینی نمی‌شود و پول باشگاه نمی‌رسد و دردسر ایجاد می‌شود، عیبی ندارد، فرهاد مجیدی را نیاور، من یک جایگزین می‌آورم. ولی این‌قدر مبلغ بالاتر نده و من واقعاً به ناصرخان راستش را نگفتم. مجبور شدم کمی بالاتر بپردازم چون قیمت این بود و فرهاد مجیدی هم باید بالاتر می‌گرفت. اگر مجبور می‌شدم آن قیمت را به ناصرخان می‌گفتم، ایشان راضی به پرداخت آن مبلغ نمی‌شد و فرهاد مجیدی نمی‌آمد. من به ناصرخان نگفتم یعنی دروغ نگفتم ولی راستش را هم نگفتم! که چقدر پول دادم.

با ناصرخان خاطراتی داریم. ما تا فینال جام باشگاه‌های آسیا رفتیم. این کار شوخی نیست. آن هم در این زمین و با این امکاناتی که ما داریم. جالب است که عده‌ای به من می‌گفتند باشگاه استقلال چه گناهی دارد که تو به دلیل رفاقتی که با ناصر حجازی داری، او را سرمربی استقلال می‌کنی؟ همان‌ها وقتی ناصرخان فوت کردند، گفتند: آقای فتح‌الله‌زاده ناصر خان را اخراج کرد.

* صحبتی در ابتدای دوره ناصرخان وجود داشت. قرار بود شاهین بیانی دستیار ناصر حجازی باشد ولی در نهایت اصغر حاجیلو به عنوان دستیارش انتخاب شد. ماجرا چه بود که این تغییر اتفاق افتاد؟

یک جایی هم این ماجرا را خواندم. حالا نمی‌دانم واقعاً این مطالب را خود آقای بیانی گفتند یا خیر؟ ایشان مدعی است که فتح‌الله‌زاده گفته بوده اگر می‌خواهی به استقلال بیایی باید ریش بگذاری. من هیچ وقت نگفتم. من اگر می‌خواستم اعضای کادر فنی استقلال ریش بگذارند که اصلاً ناصر خان را برای مربیگری نمی‌آوردم. اینکه انسان ریش بگذارد کار بدی نیست ولی صرفاً در کار خودم هیچ وقت به کسی نمی‌گویم ریش بگذار یا نگذار. نه تنها الان، همان اول کار هم به کسی چنین چیزی نمی‌گفتم. مگر ما خود ناصرخان را که آوردیم ریش داشت؟ این چیزها خوب نیست. من مطمئنم این حرف‌ها را آقای بیانی نزده است. من اصلاً آقای بیانی را ندیدم یعنی در آن موقع برای این که او دستیار ناصر حجازی شود، ملاقاتی با ایشان نداشتم. یک نفر بگوید ما اصلاً کجا با هم دیدار داشتیم؟

*اصلاً دیداری نداشتید؟

نداشتم. ضمن اینکه اگر کسی پیشنهاد می‌داد آقای شاهین بیانی به استقلال بیاید، خودم استقبال می‌کردم چون واقعاً هر دو برادر از عزیزان هستند. واقعاً آدم‌های خیلی خوب و نجیبی هستند. به خصوص شاهین را از همه بیش‌تر دوست دارم. کاپیتان تیم بوده و با این که از باشگاه رفته تا حالا یک کلمه علیه باشگاه صحبت نکرده است. من هم‌چنین بازیکنی را از خدایم است که به استقلال بیاید. ای کاش آن روز به من می‌گفتند. اگر به من پیشنهاد می‌دادند، من جلو می‌افتادم که ناصرخان حتماً او را بیاورد. من الان در فوتبال هستم و می‌بیینم. ۸۰ درصد مطالبی که در روزنامه‌ها و فضای مجازی می‌خوانید اشتباه است. شما به من می‌گویید مگر می‌شود؟ بله! به ضرس قاطع می‌گویم ۸۰ درصد مطالب رسانه‌های ورزشی اشتباه است. کسی بیاید و این‌ها را باز کند تا هوادار متوجه شود که چه کسی راست و چه کسی دروغ می‌گوید. هر کسی الان پول دارد و پول خرج می‌کند.

من الان یک چیزی را دیدم که خیلی غصه خوردم. واقعا خیلی غصه خوردم. آقای جواد لالیگایی روزی که قصد داشت به ایران بیاید، رقیب ما یعنی پرسپولیس و مدیرعامل وقت آقای رویانیان شاید دو برابر ما حاضر بود به او پول پرداخت کند. واقعاً دو برابر حاضر بودند به او پول پرداخت کنند. همان موقع تیم قطری حاضر بود برای جذب نکونام پولی را پرداخت کند که هزینه جذب ۱۰ بازیکن بود اما او با پول پایین‌تر به استقلال آمد. آن وقت چند روز پیش آقایی که من نمی‌دانم چه کسی است، رفته ۴ تا بچه جمع کرده و به آنها پول داده. من می‌دانم بنر را کجا چاپ و کجا به آن‌ها تحویل دادند. عکس جواد را می‌آورند که جواد از تیم دست بردار! این حرف‌ها چیست؟ جواد واقعاً این کاره است و بازیکن بزرگی بوده است. از افتخارات فوتبال کشور و کاپیتان تیم ملی بوده است. در آسیا وقتی نام نفرات برتر می‌آید، اسمش آنجاست.

* شما اعتقاد دارید سوءتفاهم است؟

سوءتفاهم است و مشغول وارد کردن یکسری چیزهای بد به فوتبال ماست. یعنی فوتبال ما مشغول تهی شدن از آن مرام پهلوانی، منش و لوتی‌گری است. من جلوی ناصرخان هر قرارداد همکاری را برای امضا گذاشتم، حتی یک بار نگفت که مبلغش کم است.

* هیچ وقت با ناصرخان بحث مالی نداشتید؟

واقعاً هر چه نوشتم گفت چشم. منصورخان و امیرخان هم همین‌جور. بعد یکسری می‌گویند شما که از ناصرخان تعریف می‌کنید یعنی امیرخان را قبول ندارید؟ یا مثلا از این تعریف می‌کنید. آقا! من مدیرعامل باشگاه هستم. مدیرعامل باشگاه یعنی کسی که پدر خانواده است. پدر خانواده نمی‌تواند بین فرزندانش فرق بگذارد. من نمی‌توانم به یک مربی بچسبم و دیگری را تخریب کنم. من همه این‌ها را می‌گویم خوب است. من از هواداران‌مان می‌خواهم، اگر شما امروز یک مدیرعامل دیگر را دوست دارید، الزاماً این موضوع به آن معنا نیست که به آن مدیرعامل دیگر توهین کنید. حرمت‌ها را نگه دارید. همه این‌ها زحمت کشیدند. همه اینجا کار کردند. حالا یکی اینجا ضعیف و دیگری قوی بوده است. چه اشکال دارد؟ احترام بگذارید. خانواده خودمان را حفظ کنیم. حالا هرکس، هرکسی را دوست دارد. ما مگر از گل بهتر داریم؟ یکی گل سرخ دوست دارد، یکی گل میخک دوست دارد ولی گل هستند دیگر، چه اشکالی دارد؟ به نیت آدم‌ها و احساس همدیگر احترام بگذاریم. در عین این که هرکسی می‌تواند هر فرد دیگری را دوست داشته باشد.

* به همان دوره برگردیم. استقلال می‌توانست یک دوره رویایی را تمام کند و با قهرمانی جام باشگاه‌های آسیا و لیگ آزادگان کارش را به پایان برساند. در آن فصل چه اتفاقی افتاد. در آن بازی با جوبیلو چه اتفاقی افتاد که استقلال نتوانست برنده باشد؟ بعد از آن هم بازی معروف مقابل سایپا که با نتیجه ۴ بر ۳ و با شکست استقلال تمام شد. این مورد را هم اضافه کنم که آقای زرینچه در ایسنا مهمان ما بودند و گفتند: «مشکل را گردن ما انداختند. اگر منِ زرینچه خیانت کردم باید اخراج می‌شدم. چرا ناصر خان برکنار شد؟» در واقع جواد زرینچه به این مساله اشاره می‌کرد که یکسری حرف‌ها برده و آورده شد و باعث افتادن چنین اتفاقاتی شد. راجع به آن روزها صحبت کنید.

آقای زرینچه برای باشگاه استقلال زحمت کشیده است. مگر می‌شود کارهایی که او در زمین انجام داده و بازی‌هایی که او به نمایش گذاشته است و این همه ما را خوشحال کرده ما به خاطر یک حرف، بیاییم و ایشان را نقد کنیم؟ در همان حدی که آقای زرینچه اطلاع دارد، خدا و پیغمبری من هم همان قدر اطلاع دارم. من خیلی دوست دارم آن کسانی که این شایعات را آوردند، شما یا یک رسانه‌ای این نفرات را بیاورد و بپرسد چه اتفاقی افتاده است؟ واقعاً چه شده است؟ ممکن است آقای زرینچه یک لحظه عصبانی شود و بگوید من نمی‌روم. شاید در آن لحظه توانایی اجرای آن کار را نداشته است.

* ایشان به ما گفت: نفس نداشتم که بازی کنم و به عقب برگردم.

ما باید به او اعتماد کنیم. او سرمایه ماست. نفس نداشته و به هر دلیلی ناراحت بوده است. بعد ما بگوییم چون این نرفته عقب ما گل خوردیم؟ بازیکنان دیگر ما چه‌کاره بودند؟ ما فقط یک بازیکن در زمین داشتیم؟

* آقای زرینچه راجع به پرویز برومند هم همین موضوع را می‌گفت.

همین است. بالاخره یک زمانی سرمربی از بازیکن کاری را می‌خواهد، او انجام نمی‌دهد و او بازیکن را تنبیه می‌کند. تنبیه کردن به این معنی نیست که اینها با هم دشمن هستند یعنی اگر الان ناصرخان زنده شود، به او بگویند برومند به تو خیانت کرد، او می‌گوید بله؟ او می‌گوید نه. چرا که در فوتبال همین‌جوری است.

* شما معتقد به خیانت برومند هستید؟

نه، نه! من اعتقاد دارم هیچ‌کس به کسی خیانت نکرده است. ممکن است یک عده‌ای که خیلی ناصرخان را دوست دارند، فکر می‌کنند رتبه دومی آسیا کم است این را بیان می‌کنند، فشار افکار عمومی را پایین بیاورند. از کجا معلوم اگر آن روز برومند دروازه‌بان ما بود، نمی‌باختیم؟ شما می‌توانید تضمین بدهید؟

* یحیوی هم از رقیب موقعیت‌های تک به تک زیادی گرفت.

شاید آن ۲ یا ۳ موقعیت تک به تکی که یحیوی گرفت، برومند آن روز نمی‌‎گرفت. می‌خواهم بگویم ما همیشه برویم قسمت‌های مثبت را بگوییم. همیشه در فوتبال خودتان می‌بینید، به یک‌باره فرد عصبانی می‌شود، ممکن است حرف بدی هم به کسی بزند. آن لحظه از روی عصبانیت این حرف را می‌زند ولی با هم رفیق هستند. بیاییم رفاقت‌ها را دامن بزنیم.

* الان اگر بخواهید دلایل اصلی ناکامی استقلال را در آن فصل به صورت تیتروار عنوان کنید سه دلیل اصلی چه می‌تواند باشد؟

ما در آن سال ناکام نبودیم. ما در آن سطح موفق بودیم. تیمی بودیم که به فینال آسیا رسیدیم. ۲۰ سال است که کسی نمی‌تواند به آنجا برسد. همین الان تیم‌هایی که به فینال رسیدند، از نظر من این فینال، آن فینال نیست. فینال واقعی آسیا همانی بود که ما رسیدیم. چرا این را می‌گویم؟ به این دلیل که آن موقع تیم‌های دو بخش قاره آسیا در منطقه غرب و شرق با هم بازی داشتند و عمدتاً ما به تیم‌های شرقی می‌باختیم. ما به ژاپنی‌ها می‌باختیم ولی الان این‌ها کنار رفته‌اند. الان ژاپن کنار رفته است. ما اگر در غرب قهرمان شویم به فینال می‌رویم. در این فرمت برگزاری مسابقات، کسب عنوان قهرمانی آسیا راحت‌تر است اما ما با آن ساز و کار برگزاری، به فینال رسیدیم. به ضرس قاطع می‌گویم، عامل باخت ما زمین بود که نتوانستیم روی آن بازی کنیم. حالا شاید شما بگویید همین شرایط زمین مسابقه برای تیم رقیب هم وجود داشت. درست ولی آن‌ها در زمین بارانی و خیس بهتر عمل کردند.

* البته فکر کنم شما آنیانگ را می‌گویید؟

هر وقت بازی‌ها را برگزار می‌کردند ما زمین خوب نداشتیم. یادتان است که ما با فرغون مشغول بیرون بردن آب از درون زمین بودیم! آقای نوازی همه ضربات پنالتی‌اش تبدیل به گل می‌شد. در آن بازی به سقف دروازه زد و نتوانست توپ را تبدیل به گل کند چون زمین، زمین آماده‌ای نبود. به هر حال فوتبال همین است، ما با آن بضاعت به آن‌جا رسیدیم. من راضی بودم. در عین حال که ما می‌توانستیم قهرمان آن بازی‌ها شویم. شما به موفقیت‌های به دست آمده نگاه کنید. آن موقع ما هولدینگ و پول نداشتیم! ما باید پول، بازیکن و همه جا را خودمان آماده می‌کردیم ولی با این وجود ۹ یا ۱۰ قهرمانی کسب شد. الان من اگر این کمپ را درست نمی‌کردم استقلال می‌خواست کجا تمرین کند؟ یک نفر به من بگوید. این زمین را از زمین شهری گرفتم و وزارت ورزش آن را در اختیار من قرار نداده است. برای ساخت کمپ هم هواداران کمک کردند. کسی که کار می‌کند و زحمت می‌کشد زحمت او را خراب نکنیم یا از بین نبریم. کسی را بیاوریم که بهتر کار کند. چون ما دوست داریم بهتر کار کنیم. ما تا حالا ۳ بار به سوپر جام رفتیم. آقای منزوی جایی گفته بود حاج آقا دائم می‌گوید: «من، من» این من را که می‌گویم یعنی تیم من یعنی واقعاً به عنوان کسی که ۲۰ یا ۲۵ سال در ورزش و استقلال بودم، بخواهم نام ببرم یکی از با شخصیت‌ترین و یکی از کسانی که بدون چشمداشت کار کرده است، همین آقای منزوی بوده است. یعنی من، الان که فکر می‌کنم به او کم لطفی کردم. به او هیچ ندادند. بدبخت مجانی کنار بنده حضور داشت. چه کسی الان مجانی کار می‌کند؟ الان یکی می‌آید، می‌گوید حسن رفت پیش حسین آقا. حسین آقا با فلانی تماس گرفت و ۲۵۰ میلیون تومان به او حقوق دادند اما آن بدبخت یک ریال هم حقوق نگرفته و صادقانه کار کرده است. نه تنها او بلکه همه معاونان من. الان مثلاً آقای علی امیری، موسوی زنوز و … نمی‌شود چون منِ بدبخت، زیاد اینجا کار کردم و ۴۰ تا معاون داشتم و یادم می‌رود ولی به طور کلی می‌خواهم بگویم اگر من موفق بودم یا موفق نبودم این افراد بودند که به من کمک کردند، حتی بازیکنان. بازیکنان مجانی کار نمی‌کردند ولی چه کسی به صورت چکی کار می‌کند؟ همه این بدبخت‌ها از من چک می‌گرفتند. هنوز که هنوز است بعضی هنوز چک‌های من دستشان است.

* شما یک نقل قول هم داشتید که در دوره آقای افتخاری بود. گفته بودید من اگر بدهی آوردم، جام هم آوردم. بعد آقای افتخاری گفته بود من مشغول پرداخت پول آن جام‌ها هستم پس آن جام‌ها برای من است؟

ما آن‌ جام‌ها را به آقای افتخاری می‌دهیم که به خانه ببرد! ما هم هزینه مدیران قبلی را دادیم. بعضی‌ها فکر می‌کنند چون سابقه و علم این فوتبال را دارند، فکر می‌کنند ما که به باشگاه استقلال آمدیم، گاو صندوق پُر بوده است. ما هم وقتی آمدیم بدهی گذشته را دادیم. بدهی کسان دیگری را دادیم. این سلسله مراتب همین‌جور بوده است ولی شما نگاه کنید کجا هم‌چین پول‌هایی بوده است؟ من ۲۰ سال کار کردم. وقتی می‌خواستم بروم ۱۳ میلیارد تومان بدهی دادم. الان با این که هولدینگ و بقیه این همه پول دادند، خصوصی‌سازی سهام فروخت و کلی پول به باشگاه آمد، الان باشگاه ۱۲۰۰ یا ۱۳۰۰ میلیارد تومان بدهی دارد. ۱۰۰ برابر بدهی دارد. تازه پول هم می‌گیرند.

* زیان انباشته زیادی دارند؟

به ما پول نمی‌دادند. یک مثالش هم این است که می‌گفتند «آقای فتح‌الله‌زاده، ساپینتو را فراری داد.» من کجا ساپینتو را فراری دادم؟ آقای ساپینتو مرا فراری داد! من استعفا کردم و رفتم، آقای ساپینتو ماند اما این مطلب را برعکس می‌زنند. من اگر سال بعد هم در استقلال بودم، مجدد ساپینتو را نگه می‌داشتم یعنی وقتی من آمدم، ساپینتو به لحاظ اخلاقی، خیلی تغییر کرد. البته نمی‌گویم که همه اخلاقش تغییر کرد. شما که متخصص هستید ببینید از زمانی که آمدم خیلی تغییر کرد چون خیلی پر انرژی است منتهی باید کنترل شود. من هم این کار را کردم، جواب داد. خیلی بهتر شد. واقعاً اگر در استقلال می‌ماندم، او را نگه می‌داشتم ولی وقتی دیدم در جامعه یک طور دیگر تحمیل می‌کنند که با بودن من دیگر پول به باشگاه تزریق نمی‌شود، دیگر جلوی پول را بستند و استقلال ضربه می‌خورد. رفتم که آن‌ها بمانند و ادامه بدهند.

* به دوران همکاری با ناصر حجازی به عنوان سرمربی استقلال برگردیم. چه شد که بعد از فینال آسیا و بازی سایپا، با ایشان قطع همکاری شد؟

ناصرخان مربی خیلی رکی بود. زیر بار هر چیزی هم نمی‌رفت. شخصیت ممتازی داشت. از بعضی حرف‌هایی که می‌زدند و به گوشش می‌رسید، ناراحت می‌شد. یک جایی مشغول نشان دادن تپه‌های داودیه بود، گفت ما اینجا تمرین کردیم و به فینال آسیا رفتیم. یکسری انتقادات این‌طوری کرد. هیات مدیره استقلال اختلاف نظر پیدا کرد که ما مشغول زحمت کشیدن هستیم. همه تیم‌ها مشغول تمرین در این‌جا هستند. پرسپولیس هم این‌جا تمرین می‌کند. این اختلاف، به اصطلاح شدت گرفت. در هیات مدیره ما ۳ بر ۲ باختیم یعنی، مصوبه هیات مدیره استقلال ۳ بر ۲ شد که ناصر خان عوض شود و مربی دیگری بیاید.

* یکی از نقل و انتقالات مهم بین استقلال و پرسپولیس دستپخت شما بود؛ مهدی هاشمی‌نسب.

دیگر این اتفاق نمی‌افتد.

* بله! در آن سطح دیگر چنین اتفاقی نمی‌افتد. الان در حد آل‌کثیر است. شما از قبل دنبال مهدی هاشمی‌نسب بودید یا وقتی اختلاف افتاد به سمت او رفتید؟

وقتی ۲ یا ۳ سال هاشمی‌نسب به ما گل زد به من برخورد که نمی‌توانیم یک نفر را کنترل کنیم. دیدیم در زمین ایشان را نمی‌توانیم کنترل کنیم، باید این بازیکن را پیش خودمان می‌آوردیم تا قضیه را جبران کنیم. یکسری اطلاعاتی به ما رسید که در پرسپولیس اختلافاتی پیش آمده است. من به نظری و آقای منزوی گفتم روی این قضیه بروید و با این بازیکن صحبت جدی کنید. از این طرف هم خودم با آقای نبی صحبت کردم. آقای نبی هم گفت فردا به شما می‌گویم ما این بازیکن را قطعاً می‌خواهیم یا نمی‌خواهیم. فردایش بعد از ظهر دیگر خبری نیامد. این طرف هم آقای منزوی و نظری رفتند کار کردند و ما از فضا استفاده کردیم. به قول آقای پروین، پول خوبی دادیم و هاشمی‌نسب را به استقلال آوردیم.

* پس یکسری اطلاعات رسیده بود که از آن استفاده کردید.

*شما پورحیدری را به جای سوکوموروخوف آوردید. در آن دوره آقای پورحیدری در تیم ملی بودند و این انتقال باعث شد که آقای صفایی فراهانی خیلی عصبانی شود چرا که آقای پورحیدری از تیم ملی جدا شدند. آیا اصرار شما بود یا آقای پورحیدری خیلی راحت قبول کرد که در آن دوره به استقلال بیاید؟

اصرار من بود چون واقعاً در آن سال ما کسی بهتر از آقای پورحیدری نداشتیم. ببینید شرایط فرق می‌کند. شما در مدیریت اگر قصد دارید به موفقیت برسید باید همه آیتم‌ها را زیر نظر داشته باشید. شما مثلاً همین امروز بخواهید یک مربی را بیاورید ممکن است من یک مربی بگویم که چهار سال پیش به او اعتقاد نداشتم. آن زمان، بهترین کسی که می‌توانست به ما خدمت کند و خدمت کرد و نتیجه هم گرفتیم، منصورخان بود. منصورخان تا من گفتم در رودربایستی من بود. او نتوانست نه بگوید ولی شما خودت را جای منصورخان بگذار. سرمربی تیم ملی هستید، به شما می‌گویند بیا برو و سرمربی یک تیم دیگه بشو! کمتر کسی این را می‌پذیرد. همه مربیان مشغول تلاش و زحمت هستند که بروند سرمربی تیم ملی شوند. این رفته آن‌جا ولی من می‌گویم برگرد. چانه نزد. من فهمیدم که خیلی سخت مشغول قبول این پیشنهاد است ولی نتوانست از استقلال بگذرد. نتوانست پیشنهاد مرا رد کند. فقط گفت حاج آقا راضی کردن آقای صفایی فراهانی با شما.

* شما به چه شکلی آقای صفایی فراهانی را راضی کردید؟

آن‌جا به نوعی آقای صفایی فراهانی در برابر من لوطی‌گری کرد. من مربی او را از او گرفتم. وقتی فهمید من مشکل دارم و مشکل من برای ۲۰ یا ۳۰ میلیون هوادار است. ایشان هم با اکراه قبول کرد. بالاخره اینها فن‌های مدیریتی است. دیگر الان باید اینها را در کلاس بگویم و این فن‌ها را بفروشم.

* بعد آن موقع مثل الان بود که برای قطع همکاری یا فسخ قرارداد باید پولی پرداخت می‌کرد؟

نه! همینطوری به شکل کلامی راضی‌اش کردم. آمد حکم را گرفت و هنوز با من قرارداد نبسته بود. به او گفتم من می‌میرم و کسی به تو پول نمی‌دهد. گفت نه حاج آقا ما پول‌مان را گرفته‌ایم. خیلی با صفا بود. منصورخان، آقای مظلومی، ناصرخان، امیرخان و … همه این‌طوری بودند. شاید باور نکنید گاهی اوقات امیر قلعه‌نویی با من می‌آمد که با هم برویم برای استقلال پول بگیریم. رفاقت، احترام و همدلی وجود داشت. خواهش می‌کنم هوادار ما کمی بنشیند و روی این مساله فکر کند.

* فرهنگ هواداری فوتبال ما هم تغییر کرده است.

هوادار است که باید تیمش را نجات دهد. هوادار است که باید فکر کند وقتی کسی در ۱۰ سال ۸ قهرمانی کسب می‌کند، پدرش درآمده است. احترام بگذارید آقا! نه پول می‌خواهیم نه فلان. بعد هم شما حساب کن همین الان تهمت زدند و ما به دادگاه رفتیم. دادگاه ما را تبرئه کرد. حق به ما داده شد. بعد ما به باشگاه اقرارنامه دادیم. الان ۱۰ یا ۱۵ سال گذشته. وضع هولدینگ الان بد نیست. بررسی کنید و این را پرداخت کنید. کسی حرف گوش نمی‌کند. من باید چه کار کنم؟ همه اینها دارای مدت زمان است و شما اگر نروید و درخواست نکنید، می‌گویند مدت زمانش سوخته و رفته است. من چه کار کنم؟ بروم شکایت کنم؟ فردا اگر شکایت کنم، هوادار می‌گوید فتح‌الله‌زاده علیه باشگاه شکایت کرد. چه کار کنم؟ من در زمانی که بدترین شرایط بود، وقتی پول نبود به دروغ گفتم که هست. بدهی بود ولی بدهی افراد را دادم. باید یک ذره معرفت داشته باشیم و فکر نکنیم ما همیشه این‌جا هستیم. اگر جایی زورمان برسد و زور بگوییم، فردای روز قیامت چطور می خواهیم حق کسی را آنجا بدهیم؟ دیگر دست‌مان خالی است. آقایانی که پست می‌گیرید و همه چیز را فراموش می‌کنید، آن دنیا دست شما خالی است و نمی‌توانید جوابگو باشید. حق مردم را به آن‌ها پرداخت کنید.

* شما در دوره مدیریت‌تان دو نیمه نهایی عجیب و غریب در لیگ قهرمانان آسیا را تجربه کردید. اولی بازی دالیان بود که در ایام محرم و در روز تاسوعا برگزار شد.

بله! شب عاشورا بود.

* دوره آقای حجازی بود و بازی دالیان پخش زنده نشد. به نظرتان این کار کج سلیقگی نبود؟

اصلاً عین کج سلیقگی بود. بدتر از آن دیگر نمی‌شد. ما شانس آوردیم، آن موقع یک سایت اینترنتی پیدا کردیم و حق پخش گرفتیم. آن موقع اصلاً سایت اینترنتی به شکل حالا نبود. بازی را پخش کردیم و ۷۰۰ هزار تا بیننده داشت.

* یعنی با اینترنت “دایل آپ” بازی را پخش کردید؟

بله، ۷۰۰ هزار تا بیننده داشت. این موضوع نشان می‌دهد که پتانسیل استقلال و پرسپولیس این است که بازی را از طریق شبکه اینترنتی خودشان پخش زنده کنند و حق پخش دریافت کنند. من شک ندارم بازی استقلال و پرسپولیس این پتانسیل را دارد که ۴۰ یا ۵۰ میلیون نفر را پای تماشای بازی بکشانند.

* دومین بازی نیمه نهایی که عجیب و غریب بود. بازی آنیانگ بود.

آن که اصلاً ما بیچاره شدیم.

* بعد گفته می‌شود تیم حریف اطلاع داشته که در آن تاریخ بارندگی است و برای زمین بارانی آزادی خودش را آماده کرده بود.

بله!

* چرا استقلال خبر نداشت؟

برای این که آن موقع هواشناسی کشورشان به آن‌ها گفته بود که دقیقاً اینجا چه اتفاقی می‌افتد. منظورم حال حاضر نیست. دوستان هواشناسی به ما خرده نگیرند. الان ماشاءالله خیلی خوب است. پیش‌بینی وضعیت آب و هوایی یک سال آینده را هم انجام می‌دهند ولی آن مواقع مثلاً اگر می‌گفتند پنج‌شنبه شاهد بارش باران هستیم، تگرگ می‌آمد. می‌گفتند هوا آفتابی است سیل می‌آمد. آن موقع هواشناسی ما خیلی قوی نبود و نمی‌توانست به ما اطلاعات بدهد اما رقیب ما می‌دانست. من به خاطر همین از آقای صفایی فراهانی خواهش کردم چون این‌ها در زمین‌های باتلاقی و آبی و در زمان بارندگی راحت‌تر هستند، بازی را فردا برگزار کنید. منتهی ایشان گفتند، آقای ولاپان آمده و مهمان است و فردا می‌رود. ما نمی‌توانیم بازی را برگزار کنیم.

* یعنی اگر آقای ولاپان به عنوان مهمان حضور نداشت شما می‌توانستید بازی را فردایش برگزار کنید؟

این شکلی بود. واقعاً اگر زمین به دلیل بارندگی به این شکل درنمی‌آمد، شما شک نکنید ما برنده آن بازی بودیم ولی به هر حال امیدوارم الان که پول آمده ما خوب برنامه‌ریزی کنیم و پول‌ها را حیف و میل نکنیم. میل نه! حیف نکنیم. از این پول‌ها برای توسعه زیرساخت‌ها و نگهداری آنها استفاده کنیم. الان کمپ استقلال که ساخته شده، خیلی چیزهایش مانده است. من زیر زمین کمپ را برای هتل و موزه در نظر گرفتم ولی پول نداشتم و نمی‌توانستم. الان پول هست برویم آن‌جا را درست کنیم تا درآمدزایی انجام شود.

* چند وقت پیش رفتند و یک بازدیدی هم داشتند.

از این بازدیدها زیاد داریم. هیچ پولی نداشتیم و همه جا هم ما را قفل کرده بودند. من آمدم دوباره رختکن درست کردم. اتاق ماساژ و رستوران درست کردم. اتاق مدیریت درست کردم که آقای ساپینتو خوشش آمده بود و سر این اتاق با من دعوا داشت. اخبار را خوب پوشش نمی‌دهیم و در انعکاس اخبار عقب هستیم. مردم نمی‌دانند چه کسی در فوتبال راست می‌گوید. این مساله مغفول می‌ماند. امیدوارم فضای رسانه ما اینقدر حرفه‌ای و پیشرفته شود که این‌ها را قشنگ عنوان کند. چه اشکال دارد اگر من اشتباه می‌کنم ثابت کنند من اشتباه می‌کنم اما اگر من درست می‌گویم اجازه ندهند که مظلوم واقع شوم. حالا چون من پول ندارم که خرج کنم، باید مظلوم واقع شوم و حق من ضایع شود؟ این وظیفه رسانه‌هاست که در کنار زحمات‌شان، روی این موارد هم ریز شوند.

* شما یک پروژه دیگر هم در استقلال داشتید؛ سرمربیگری کُخ در استقلال اما این پروژه شکست خورد. چه شد که این پروژه با شکست مواجه شد؟ مشکل آقای قلعه‌نویی با آقای کُخ چه بود؟ آخر همان فصل هم که خودتان از استقلال رفتید.

آن موقع عده‌ای به جای آنکه آقای قلعه‌نویی و کُخ را با هم مچ کنند، دائم این‌ها را از هم جدا کردند.

* از داخل تیم؟

از داخل تیم. یکی، دو تا از بازیکنان هم متاسفانه همکاری خوبی با آقای کُخ نداشتند. البته آن‌ها هم بعد چوب این قضیه را خوردند. یعنی چوب خدا صدا ندارد.

* می‌شود اسم بیاورید؟

نمی‌شود ولی بعداً به یکی از آن بازیکنان گفتم. آن بازیکن به من گفت: «آن زمان جوان بودم و تحت تاثیر قرار گرفتم. نمی‌خواستم اینطوری شود. ولی راست می‌گویید من دیگر تمام توانم را نمی‌گذاشتم.» آقای کُخ در فیفا کرسی داشت. هم‌چنان که آقای هنکه برای ما تحولات ایجاد کرد. من آدم‌هایی را به داخل باشگاه می‌آوردم که همیشه این‌جا بمانند و کار کنند. توریست نمی‌آورم که برای تفریح و گردش به این‌جا آمده باشند و بعدش بروند. هنکه برای ما خیلی کار می‌کرد. شما فیلم زمان حضور هنکه در استقلال و وضعیتش در کنار زمین را بررسی کنید. بیش‌تر از خود ما هیجان داشت. بیش‌تر از ما دلسوز بود. با وجود این که هنکه برای خودش شخصیتی است وقتی بازیکن گُل می‌زد، هنکه می‌دوید و بازیکن را بغل می‌کرد. ما باید در کنار ساختارسازی که برای فوتبال داریم، از مدیران برجسته خارجی فوتبال هم استفاده کنیم ولی استفاده بهینه یعنی حضور دائمی نه تفریحی. منظوری هم ندارم و کنایه‌ای به کسی نمی‌زنم. حالا مثلاً شاید بعضی بگویند این کنایه نسبت به حضور سیدورف در استقلال است. اردوی ما در ترکیه است اما آقای سیدورف در کانادا مشغول خوردن کباب در رستوران است! این‌ها را دیدم اما حرف‌هایم کنایه نسبت به کسی نیست. من می‌گویم اگر سیدورف را استخدام کردید، او در ایران مستقر شود و کمک حال آقای ساپینتو باشد. یک مقدار پول بیش‌تری به او بپردازند و استفاده بهینه از او کنند چون حیف است. شما وقتی سیدورف را آوردی از او استفاده کن. نگذار که از دست تو در برود. سیدورف به من مدیر نمی‌تواند کمک کند چرا که او مدیریت انجام نداده است. از من باید مدیریت یاد بگیرد. او بازیکن بزرگی بوده است. او از نظر فنی می‌تواند به تیم کمک کند. کمکی که سیدورف از نظر فنی می‌تواند به ساپینتو کند، من، شما یا هیچ فرد دیگری نمی‌تواند انجام بدهد. پس این استفاده را بکنیم. من می‌گویم برنامه‌ریزی درست داشته باشیم.

* یکی از دوران‌های کاری مدیریت شما در استقلال مربوط به زمانی است که آقای مرفاوی سرمربی تیم بودند. آن موقع که شما مدیرعامل استقلال شدید، اعلام کردید که فصل آینده ناصر حجازی را به استقلال برمی‌گردانم و او را سرمربی تیم می‌کنم. آن موقع استقلال با آقای مرفاوی در کورس قهرمانی بود. به نظر شما این حرف شما تاثیری در جو تیم نگذاشت؟ اگر به گذشته برگردید دوباره آن صحبت را انجام می‌دهید؟

اگر من به گذشته برگردم این صحبت را انجام نمی‌دهم اما شما بررسی کنید در نیم فصل اول چند امتیاز گرفتیم و بعد از صحبت من چقدر تیم امتیاز کسب کرد؟ یعنی فرقی در روند کسب امتیاز ایجاد نکرد. در همان رده‌ای که بودیم در همان رده باقی ماندیم. برعکس، احساس می‌کنم آن صحبت من به روند بازی تیم کمک کرد. چرا؟ چون بازیکنان فهمیدند یک آدم درجه یک قرار است به تیم بیاید. از آن روز هم آقای حجازی به آقای مرفاوی کمک می‌کرد. با هم ارتباط داشتند.

*آقای حجازی و مرفاوی با هم برای مسائل فنی ارتباط داشتند؟

بله! در فوتبال این‌طوری نیست. من همیشه در فوتبال اعتقاداتم را صاف و پوست کنده می‌گویم چون می‌خواستم استقلال روند خوبی پیدا کند. شما دیدید که فینال آسیا جایگاه کمی نبود که با ناصرخان رسیدیم.

* فصل بعد ناصرخان به استقلال آمد. بازی اول با نتیجه ۳ بر ۲ برنده شد. بازی دوم مقابل ملوان امتیاز از دست داد. از همان اوایل کار اعضای هیات مدیره علیه ناصر حجازی صحبت می‌کردند. چرا چنین جوی در تیم برقرار بود؟

متاسفانه ما در انتخاب افراد برای هیات مدیره دقت لازم را انجام نمی‌دهیم یعنی جامعه‌شناسی انتخاب هیات مدیره نداریم. در آن سال یکی، دو نفر از اعضای هیات مدیره با ناصرخان زاویه داشتند.

* این زاویه بر سر چه مسائلی بود؟

رفتارها، رفتارهای خاصی بود. ناصرخان تیپ خاصی داشت. اعضای هیات مدیره وقت اگر فوتبالی بودند، می‌توانستند متوجه موضوع شوند. بالاخره ناصرخان چیزهایی می‌خواست که شاید کسانی که در فوتبال نیستند، نمی‌دانند او چه می‌گوید. فکر می‌کردند ناصرخان حرف زور می‌زند در حالی که وظیفه او این است که از تیمش حمایت کند. ما باید این موضوعات را درک کنیم و ضمن این که سوءتفاهم‌ها هم وجود دارد. بعد یک عده اصلاً مریض احوال هستند. مثلاً یک روز دیدم ناصرخان وارد اتاق من شد و گفت: «آقای فتح‌الله‌زاده بفرما این بلیت‌ها مال خودت.» به او ۲۰ تا بلیت داده بودند که آن‌ها را روی میز من انداخت. به او گفتم «ناصر خان چه شده است؟» مدیری که فوتبالی نباشد، می‌گوید این چه رفتاری است که انجام می‌دهی؟ تو به چه حقی روی میز من بلیت پرت می‌کنی؟ برو سر جایت بنشین ولی آیا چنین کاری مدیریت است؟ من باید متوجه شوم ناصرخان از یک چیزی ناراحت است که چنین کاری می‌کند. این بی‌احترامی نیست و من این را رفاقتی می‌دانم. او خودش را با من رفیق احساس کرده که آمده این صحبت را انجام داده است. دیدگاه فرق می‌کند. آن‌جا چه برخوردی به وجود می‌آید. این طرف چه برخوردی به وجود آمد؟ من به او گفتم ناصرخان حرفت را بزن تا من بفهم چه اتفاقی افتاده است. گفت: «به من ۲۵ تا بلیت دادید، به علی پروین ۱۰۰ تا داده‌اند. چرا اینجوری است؟» گفتم ناصرخان ما کل بلیت‌هایی که گرفتیم ۱۰۰ تا نیست. من چطوری می‌توانم به تو ۱۰۰ بلیت بدهم؟

* منظورتان چه بلیتی است؟

بلیت بازی. گفت پس چطور علی آقا پروین ۱۰۰ تا بلیت گرفته است؟ گفتم اجازه بده من بپرسم. به این طرف و آن طرف زنگ زدم که علی آقا چطوری این بلیت‌ها را گرفته است. به من گفتند آقای فلانی داده است. حالا اسم آن شخص را نمی‌خواهم ببرم. ناصرخان گفت مطمئن هستید که آن شخص بلیت‌ها را داده است؟ همین آدم به من زنگ زده و گفته که آقای پروین صد تا بلیت گرفته است. یعنی همان آدمی که خودش رفته صد تا بلیت خریده و به آقای پروین داده به ناصرخان زنگ زده و گفتند باشگاه پرسپولیس به علی پروین ۱۰۰ تا بلیت داده است. نگفته که من گرفتم و به آقای پروین داده‌ام. بعد به ناصرخان گفته بود چرا ۲۵ بلیت به شما داده شد.

* شما خودتان هم الان اشاره کردید. ما چون با افراد مختلف صحبت کردیم اگر یک ویژگی منفی راجع به ناصرخان حجازی می‌خواستند بگویند، دهن‌بینی بود یعنی اگر کسی حرفی با ایشان می‌زد خیلی تحت تاثیر قرار می‌گرفتند.

ناصرخان دهن بین نبود، بلکه اعتماد می‌کرد. نمی‌خواهم بگویم ساده بود چون خودش آدم صاف و صادقی بود، حرف دیگران را زود باور می‌کرد. این خیلی مهم است در همان‌جا وقتی قضیه را فهمید، چند تا دری، وری به آن آدم گفت و ادامه داد که او به من زنگ زده که قضیه بلیت‌ها این‌طوری شده است. بعد آمد مرا بغل و ماچ کرد و گفت حاج آقا شرمنده‌ام و عذرخواهی می‌کنم. متأسفانه در فوتبال بعضی‌ها از همین دو به هم‌زنی‌ها استفاده می‌کنند. بعضی‌ها با چاپلوسی برای سرمربی چون می‌دانند که هواداران دوستش دارند همه را خراب می کنند تا خودشان را خوب جلوه دهند. فوتبال زیر و بم‌های زیادی دارد. یکی به من گفت مثلا سوپرجام یک بازی بود گفتم سوپرجام یک بازی است اگر برنده شوید، جام را می‌برید و اگر نه هم که بازی را باختی. گفتم تا حالا ۳ بار رفتید سوپر جام، چرا در آن سه بار برنده نشدید؟ آن یک بار من بردم، خدا کمک کرد، همه را همدل کردم، همه با هم قسم شدیم، بردیم. بالاخره یک فوت و فن‌هایی دارد. بعد آن‌ها به من می‌گفتند در کرمان فلانی محروم بود. بابا معلوم بود دیگر، مگر ندیده‌اید که آقای تاج در کرمان گفت آقا مبارک باشد. این‌ها با همدیگر ساخت و پاخت کرده بودند. مثلا این تشکرمان می‌شود. به هر حال من می‌خواهم بگویم فوتبال بازی زیبایی است، میلیون‌ها آدم می‌توانند از آن لذت ببرند، این لذت‌ها را با اراجیف خراب نکنیم. من از جامعه ورزش، به خصوص از خبرنگاران و رسانه‌های ورزشی تقاضا می‌کنم، شما هم که مثل ما به ورزش علاقه دارید، اجازه ندهید افراد دیگر این‌جا را آلوده کنند، خودتان کمک کنید که این صفا و معرفت و عشق باشد. در دنیا فوتبال بازی می‌کنند، عشق می‌کنند، ما این‌جا فوتبال بازی می‌کنیم، زجر می‌کشیم.

* دقیقاً فوتبال فستیوالی برای شادی مردم است.

اصلاً خودمان شاد می‌شویم، گل می‌زنیم، گل می‌خوریم. من در اروپا دیدم که طرف تیمش باخته دو دقیقه ناراحت شده و رفته. فوتبال همین است دیگر ولی هرچه رخ داده تیمش را تشویق کرده است. الان فضای مجازی متأسفانه به همین شکل است. همین را می‌خواهم بگویم. زمانی که همگونی در هیات مدیره وجود ندارد، این هیات مدیره بنر چاپ می‌کند، جو ایجاد و اعلام می‌کند «من را تشویق کنید.» ما در آن‌جا پنج بنر داریم و جمع می‌شویم اما این اقدامات باید خودجوش باشند. اگر جلوی باشگاه یک بنر درست کنید و برخی افراد آن را اجرا کنند در استادیوم آزادی چه اقدامی می‌خواهید انجام دهید؟ آیا قصد دارید ۱۰۰۰ نفر را مدیریت کنید تا بنر بدهند؟ آقا صادق باشید! نمی‌دانم شما در زمان مدیریتم مرا در ورزشگاه دیدید یا خیر؟ هر وقت برنده می‌شدیم مرا نمی‌دیدید اما هر وقت می‌باختیم، آن وسط، میان هواداران معترض خودمان بودم. آن‌ها بد و بیراه می‌گفتند. همان‌ها وقتی می‌خواستم بروم، شروع به شعار دادن می‌کردند: «مدیر محبوب ما حاج علی فتح الله.» چرا؟ چون یک ساعت می‌ایستادم. در این زمان، ۴۰ دقیقه بد و بیراه به من می‌گفتند و در ۱۰ دقیقه آخر، با توضیحاتم جمعیت قانع و همراه می‌شدند. ما باید دل بزرگ داشته باشیم. شما نگاه کن با وجود این‌همه حمله، شما دیدید به کسی جوابی بدهم؟ نه! بالاخره آدم است دیگر می‌خواهد انتقاد کند. بالاخره اگر آقای واعظ آشتیانی و حسن روشن انتقاد نکنند، نمی‌دانم آقای افتخاری انتقادی نکند، پس چه کسی باید انتقاد کند؟ کسی باید نقد کند که دیگران بشنوند. اگر راست می‌گویند عمل کنند چه ایرادی دارد؟

دکمه بازگشت به بالا